دست ها ی خسته
26 آذر 1393 توسط منتشلو
پدر دستشو گذاشت رو شونه یپسرش وازش پرسید تو قوتری یا من ؟پسر گفت :من
پدر با کمی دلشکستگی دوباره پرسید :تو قویتری یا من؟پسرک گفت :من
پدر با دلی گرفته به یاد همه زحمت ها ی که کشیده بود دستشو از شونه پسرش برداشت و 6قدم دورتر پرسید ؟تو قویتری یامن؟
پسر گفتشما پدر گفت چرا نظرت عوض شد پسر جواب داد :وقتی دستت رو شو نه ام بود فکر میکردم دنیا پشتمه
به یاد پدرایی که دنیای بو دند واز دنیا رفتن